، تا این لحظه: 22 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

ریحانه النبی

هوای نفس

سلام عزیز دلم مدت هاست  دارم به مقوله ی زیبای شهادت فکر می کنم  و در زندگی نامه و خاطرات شهدا سیر می کنم نمی دونم شاید  یادم بمونه و یاد بگیرم چه طور می تونم مثل اون ها بشم وقتی می بینم اون ها برای رسیدن به معبودشان چه ها که  می کنند اما ما چه فقط پیرو هوای نفس خویشیم خودمان  رو گول می زنیم که داریم زندگی خوبی می کنیم وقتی خودم رو نگاه می کنم و اگه بخوام اینطوری ادامه بدم  عاقبتم رو  خودم می دونم اما باید فکری کرد  نظر شما چیه شما هم با این روند زندگیات موافقید یا نه  اگه اینطوری ادمه بدید خودتون عاقبت خودتون  رو چی ارزیابی می کنید؟  
23 شهريور 1391

معجزه چشمان حضرت زهرا (س)

معجزه چشمان حضرت زهرا (س) شنیدنی های حاج مفید اسماعیلی از دوست شهیدش " مرتضی داداش پور " داشتیم توی محوطه گردان حمزه لشکر25، فوتبال بازی می کردیم. از دور مرتضی را دیدم داره میاد. با یک چهره برافروخته و نورانی. نزدیک تر که شد، دیدم خیلی حالش گرفته ست. من دروازه بان بودم. آمد کنارم ایستاد و گفت: - مفید! فوتبال را تعطیل کن بیا کارِت دارم. گفتم: - چی شده؟ گفت: - بیا کارِت دارم دیگه. دروازه را وِل کردم، یکی از بچه ها را صدا زدم که بیاید جای من دروازه بایستد. مانده بودم،  چی شده که اینقدر مرتضی ناراحت است. با هم راه افتادیم، مرتضی ساکت بود، داشتیم کم کم از بچه ها دور می شدیم. برگش...
19 شهريور 1391

ما کجا و شهدا کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شهید پلارک از زبان مادرش: در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترک نشده بود. شب‌های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت... مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش سه کار را هرگز ترک نکرد: 1. نماز شب 2. غسل روز جمعه 3. زیارت عاشورای هر صبح 4. ذکر 100 صلوات در هر روز و 100 بار لعن بی امیه اشک‌های شهید سید احمد پلارک امروز رایحه معطری است که انسان‌ها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می‌کند. شهید پلارک از زبان خواهرش: خواهر شهید نقل می کند: وقتی بر اثر مجروحیت در بیمارستان بستری شده بود رفتم کنارش و به او گفتم: احمد! آخربه ما حلوا ندادی. جواب...
19 شهريور 1391

شهادت ، شهادت همه ی آرزومه

باز گشت شهید عسگری بعد از 24سال   می‌خواست شهید شود و جن از ه‌اش برنگردد و چند بار این جمله را به زبان آورد؛ زمانی که به وی اعتراض کردیم، گفت «نمی‌خواهم جن ازه‌ام برگردد چون اگر جناز ه من بیاید و مردم بخواهند آن را تشییع کنند، مسئولیت‌شان در قبال شهدا زیاد می‌شود» محمدعلی عسگری برادر ارشد شهید «اکبر عسگری» گفت: اکبر در نیمه شعبان 1350 متولد شد؛ پدرم در هفتم مهرماه سال 1364 در حالی که اکبر، 14 ساله بود در منطقه فاو به شهادت رس ید؛ بعد از شهادت پدرم، اکبر خ یلی تلاش می‌کرد تا به جبهه اعزام شود. وی ادامه داد: یک سال بعد از شها...
19 شهريور 1391

وجدان

سلام  نفسم  خوبی عزیز دلم  ،دلم برات خیلی تنگ شده خیلی  نمی دونم  الان چه کار می کنی   راستش خاطره خاصی ندارم بنویسم  و چیزی ندارم تعریف کنم چی بگم مثلا از این که صبح میام سرکار و بعد از ظهر می رسم خونه خسته و کوفته و یه غذایی درست کنم تا بابایی بیاد خونه و شام و یا حتی نهار نخورده اش رو بخوره و بعد از اون هم کار های خونه  و بعدش هم لا لا  همین شده برنامه روز مره گی مان  که اصلا دوستش ندارم البته الحمد الله و خدا را هزاران مرتب شکر اما گله و شکایت  از خدا ندارم از خودم شاکی هستم از روزمره گی هام  شاکی هستم نمی دونم به کدامین دادگاه باید شکایت کنم  هرچند  خدا دادگاه&nb...
18 شهريور 1391

اقتدار ایران

الحمد الله  این چند روز تعطیلی به خیر گذشت و ایران سرزمین زیبایم مثل همیشه سرافراز  و پیروز مندانه  قدرت خود را  نشان عالمیان داد  خدایا شکرت به خاطر این همه سر بلندی و این همه عزت  که مدیون خون شهدای اسلام هستیم  اون ها رفتند که الان  ایران عزت و اقتدار داره و چه زیباست رهبری  مولایم امام خامنه ای (مدظله العالی) که ان شاءالله خداوند دستش را در دست مولایمان امام زمان( عج الله) قراردهد ان شاءالله  
12 شهريور 1391

توکل

عزیز دلم  مامان جان بغضم یه هو ترکید انتظار خیلی سخته جوری که گاهی فکر می کنم نکنه نمره ی ردی رو بگیرم و قبول نشم نمی دونم   میگم  نکنه تجدید بشم  نمی دونم خدایا  خیلی دلم برای نی نی نازم تنگ شده  گاهی اوقات  بی تابی می کنم  اما همسر عزیزم  خیلی ایمانش از من قوی تره میگه خانم اصلا بهش فکر نکن راست می گه  میگه  به خدا توکل کن  وقتی به معنای توکل نگاه می کنم  می بینم بله  ما کجا و توکل کجا امیدوارم خدا بهم توکل بده   به قول یه بنده خدایی ما ادم ها فقط به اون دو سه دونه چراغ سوخته  میون ده ها چراغ روشن نگاه  می کنیم و میگیم چرا  چرا خدا  چرا...
12 شهريور 1391

انتظار

سلام مامانی عزیز دلم  قند عسلم تازه فهمیدم معنی انتظار چی هست  تازه فهمیدم  که چه قدر  ما ادم ها ادعا می کنیم منتظریم  البته نمی خوام به بقیه خدای نکرده توهین کنم اما حداقل اینکه تا حالا 313 نفر منتظر واقعی هنوز پیدا نشده  اگر پیدا شده بود حالا اقامون می اومد  می دونی چیه عزیزم  دیروز داشتم به این فکر می کردم که چه قدر منتظر ت هستم گاهی کاسه ی صبرم لبریز می شه  گاهی در فراق تو گریه می کنم   و تلاش می کنم تا تو بیای  و اغوشم را به لبخند زیبایت ببخشم خدای من  چه می شود  گاه در تصور وخیالم تو را احساس می کنم که چه زیبا  می خندی  و مهر مادری ام را نثار وجودت می کنم م...
5 شهريور 1391

نمی دونم

سلام مامان جون الهی قربونت برم عزیز دلم چند روزه داداشم اومده  سرگرم دختر گلش بودم خیلی دوستش دارم و چقدر شیرینه   توی این ایام مبارک عید  خونه مامان جون بودم خیلی خوش گذشت مخصوصا پیش زهرای عزیزم که خیلی اواقات بغل خودم بود خیلی لوسه اصولا  فکر کنم چون دختره این قدر خودش رو برات لوس می کنه که خدا می دونه  الحمدلله عید سعید فطر رو هم  به چشممون دیدیم و خدا رو شکر  نماز عید رو به امامت مولام امام خامنه ای خوندیم خیلی لذت بخش بود خیلی ان شاء الله خدا قبول کنه   جمعیت زیادی اومده بود احساس می کردی قیامته و روز محشر  ادم احساس خوبی بهش دست می داد ان شاء الله خدا خودش ایشون رو حفظ کنه به حق ما...
2 شهريور 1391